۱۳۸۸/۷/۱۸

روزهای عجیبی میگذرد. تعلقی در من معلق میزند. چیزی از درون چسبیده به من و ول کن ِِ ماجرا نیست. حالا من و این هل دادن متعلقات. آن و نرفتن که نرفتن. حال مادرها را تازه تازه می فهمم.ء

هیچ نظری موجود نیست: