۱۳۸۹/۳/۲۶

بریده ای گزارش یک هجوم، برای ماندگاری


در تماس تلفنی که حول و حوش ساعت یک بعدازظهر امروز با منزل پدری محمدرضا گرفته شد؛ بازجوی پرونده‌اش با او از پشت خط حرف زده بوده و از او خواسته که نیم ساعت دیگر جلوی مسجد ضرابخانه بیاید و پاسپورتش را تحویل بگیرد. پدر محمدرضا می‌گفت او از شدت خوشحالی بالا و پایین می‌پرید و سوت می‌زد و چشم‌هایش بعد از مدت‌ها می‌درخشید. ماشین پدرش را می‌گیرد و راهی می‌شود. بعد از گذشت نیم‌ساعت محمدرضا زنگ در خانه را می‌زند. پدرش از پنجره بیرون را نگاه می‌کند و به جزخود او کس دیگری را نمی‌بیند. بعد از باز کردن در با پنج مامورلباس شخصی عظیم الجثه مواجه می‌شود که به گفته خودش از هر گونه ادب و نزاکتی بی‌بهره بودند. این پنج نفر بدون اجازه و با وحشی‌گری و بی‌ادبی وارد خانه‌ای می‌شوند که در آن زنان حجابی به سر نداشتند و به خود اجازه دادند که وارد تک تک اتاق‌های خانه من‌جمله اتاق خواب پدر محمدرضا شوند و حتی جیب‌های لباس‌های مادر او و زیر و روی تخت خواب‌شان را هم تفتیش کنند! این اتفاق در حالی افتاده که پدر محمدرضا فریاد می‌زده این‌جا خانه سه شهید است... هیچ می‌فهمید چه می‌کنید؟ اگر کاری با خود من دارید مرا ببرید. به خانه‌ام به اتاق خواب‌ام چه کار دارید؟ از روح شهدا خجالت بکشید. یکی از ماموران در همین لحظه می‌گوید ما وقتی با نوه امام محکم برخورد کردیم شما دیگر جای خود دارید. یکی از این نیروها سیدحسن را "نانجیب" می‌خواند و در مقابل آشفتگی پدر محمدرضا که می‌گوید حرف دهنتان را بفهمید، ما هر چه داریم از امام داریم می‌گویند خیالتان راحت! احمدی نژاد دور سوم هم رئیس جمهور خواهد شد!!!

* از فاطمه شمس در نیم دایره. شرح باز-دستگیری محمد رضا جلایی پور


هیچ نظری موجود نیست: