۱۳۸۹/۳/۱۹

پیشوازنامه

گفت برای قبل از آنروز که نمی دانیم به کدام خیابان‌ها می رویم و از کدام شاید بازگردیم‌، بیا که در آغوشت بگیرم. مثل هر بار قرار رفتن‌هایمان در خیابان، دلم هری ریخت پایین و آن ترس بی‌پدر آمد سراغم. یک مو از سرش کم نکنی خدا؛ دل من توانٍ بی خانه شدن ندارد.

هیچ نظری موجود نیست: