۱۳۸۸/۷/۲۶

حدیث بیقراری ِ ماهان *

آدمها چه ساده پیدا می شوند. بهتر است بگویم آدمهای خوب. آدمهایی که طعم خاطره شان شیرین است، عطر دارد. عطر باغ فردوس ساعت پنج عصر، عطر درختان تابستانی در صبح های خنک، عطر ناهارهای مخفیانه ی ماه رمضان، عطر شامپویی که شکل ماهی بود و عطر روزهای جوانی.
آدمهای خوب پیدا شدنشان شادی می آورد. احساس تقسیم آن خوشحالی عمیق که از قدیم می آید و روی پوست امروز ِ بیست و شش ساله ات می نشیند. پیدا نبودنشان هم خوب است. یاد دارند. آوا دارند. محیط دارند وقتی داری از خیابان رد می شوی. نشانه دارند گاهی به سادگی ِ یک عینک با فریم تیره، و منظره دارند. منظره ی جاده چالوس و سیاه بیشه و دود جوجه کباب و ماست ترش محلی.
آدمهای خوب، رفقای خوبی هستند. برایت ویلچیر می سازند حتا اگر ترمز نداشته باشد. حتا اگر پدالی داشته باشد برای پا زدن. حتا اگر قرار باشد بیایند و هل ات بدهند و بد قولی کنند.
آدمهای خوب همیشه در گوشه ای از ذهن می نشینند و با آن نگاه شوخ که مهربانی لطیفشان را پشت آن قایم می کنند، به آدم نگاه می کنند در روزهایی از مهر ماه و فروردین ماه و تمام ماه هایی که بی ربط اند. و هیچ وقت هیچ وقت از یاد نمی روند.
...
پ.ن: این ماهان بیقرار نیست. پیدا شده. غرض آوردن نامش بود و بس.
پ.ن دوم: ویلچیر اشاره به خوابی دارد که دیده ام.

۱ نظر:

Unknown گفت...

روی پوست می نشیند...