* این یک میان برنامه است. یک میان برنامه ی فوری بین ِ برنامه ی در حال پخش ِ کسالت. یک عطسه ی خنده دار ِ خیلی کوتاه میان ِ روزهای عصر ِ جمعه گی.
" عصر جمعه زیاد دوست داشتنی نیست، اما اگه بگردی میون ِ اینهمه خاکستری، رد ِ نازکی از سوسوی ستاره رو پیدا می کنی. معجزه خود ِ تویی. پس بلند شو..."
1- اگر هنوز در مورد لیبل ِ سین ِ گمشده توضیحی نداده ام از تنبلی بوده.
2-اینکه یکهو وسط ِ اینهمه کسالت متن داخل گیومه ی بالایی برایم اس.ام.اس بشود و تهش نوشته شده باشد "فروه - 25 آگوست 2006" معنایش خیلی عمیقتر از آنی ست که بشود توی یه نیم خط توضیحش داد.
3- پویا برای بودنت آن وقتهایی که بودی، برای نبودنت که نبودی و گاهی سرک می کشیدی، و برای باز بودنت؛ آن هم این طور یادآورانه و باز هم مثل همان وقتها عجیب، ممنونم. یک پست طلبت برای عرض ارادت و بقیه ی چیزهایی بعضی هایش را میدانی و بعضی دیگر را هنوز نه.
4- عصر جمعه ام همچنان.
۲ نظر:
...
ذهنیت مبهم چتر و
صدای بنان و
دلتنگی جمعه...
30Nov2008??
چت وبلاگی نکرده بودم تا حالا!!
ممنونم از اینهمه لطفی که داری.
الان دیگه صبح شنبه ست، دیگه باید بلند شی.
ارسال یک نظر