مداد رنگیهایم را گذاشتهام جلوی چشمام و هی نگاهشان میکنم. از آن روزهاییست که دلم میخواهد صدای موزیک آنقدر زیاد باشد که تمرکزم را بگیرد و نتوانم به چیزی فکر کنم. اندوه بیسبب دارم. صدای موزیک میرود بالا. بالاتر، اما هنوز چشمهایم به مداد رنگیهاست و اشکهایی قلمبه که میخواهند بپرند بیرون. با خودم زمزمه می کنم «الیس الصبح بقریب» ؟؟؟
و جوابی ندارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر