۱۳۸۹/۳/۱

همین جوری

همه رفته اند فوتبال ببینند. از خلوتی ِ گودرستان معلوم است. شده مثل شبهای سریال ِ پدرسالار ِ آن قدیمها که خیابان خلوت میشد و می شد دوید وسط خیابان ولیعصر و جیغ کشید از سرخوشی. بی آنکه چندتا ماشین بوق بزنند و فحش بدهند. من  هم که نه بایری ام و نه اینتری می نشینم به اسکروچ دیدن و دلم برای جیم کری ِ خوشتیپ قیژ می رود. و فکر می کنم به سکه هایی که روی هم نچیده، اگر باشند و دستم بیایند، باید خرج ِ رفتن به دیاری شود که به جرئت می گویم حتا در خواب هم نمی دیده ام. باز آدم خواب پاریس را می بیند و توی فرودگاه شارل دوگل زیاد تابلو نمی شود از ذوق زدگی.خلاصه اینکه مردم فوتبال می بینند و روی مبل بالا و پایین می پرند از هیجان، من اینجا به جیم کری جان لبخند می زنم و رویای فرنگ می بافم.

هیچ نظری موجود نیست: