۱۳۸۹/۸/۲۳

رفتن و ماندن

این روزها دارند می‌نویسند از دلایل رفتن. از دلایل ماندن. اغلب‌شان را می‌خوانم و نگاه می‌کنم به آدم‌هایی که دانه دانه دارند می‌روند. روزی من هم یکی از آن‌‌ها خواهم شد؟ نمی دانم.
دلایل رفتن زیاد است. به اندازه‌ی همه‌ی محرومیت‌هایی که در زندگی‌هامان کشیده‌ایم. ماهایی که کودکی و نوجوانی و جوانی‌مان را در ساختار سیاسی فعلی گذرانده‌ایم. برای به دست آوردن حداقل‌هایی که حق طبیعی‌مان بوده، برای رسیدن به آزادی‌هایی که در ذهن‌مان پر و بال گرفته‌اند و بزرگ شده‌اند و معلوم نیست چقدر راضی و خوش‌حال نگه‌مان دارند.
دلایل ماندن هم به قدر آدم‌هاست. همان‌قدر زیاد و همان‌قدر پیچیده و متفاوت. برای من خیلی ساده و احساسی‌اند. گذاشتن آدم‌هایی که دوستشان دارم در شرایطی که خودم هم نمی‌توانم تحمل‌اش کنم، مهم‌ترین آنهاست. مادرم را با مهربانی‌اش که همیشه پشت غروری بزرگ پنهان است. پدرم که همین حالا بردن نام‌اش اشک‌ام را در می‌آورد. برادرم که هنوز این‌همه جوان است و چشم‌ام نگران‌اش. بقیه‌ی دلایل، مهم‌تر از این‌ها نیستند.
به توصیه‌ی سر هرمس ، آهنگی می‌شنوم. غم دنیا در دلم می‌ریزد. نمی‌فهمم چه می‌گوید اما می‌دانم از خداحافظی‌ست.* خداحافظی برای همیشه. رفتنی برای بی‌بازگشت. برای «حتا دلت هم برایم تنگ نشود»ای که بگوید و نخواهد ببیند اشک‌ات دارد رودخانه می‌شود. دریا می‌شود. اقیانوس نا‌آرام می‌شود. 
این‌جا خوب نیست. ماندن درد دارد. سختی دارد. اعصاب خرد و خشونت پیدا و پنهان دارد. خنجرهای تیز شده در جیب و بر دست و حتا بر زبان دارد. آدم های فضول انگشت‌کن در هر سوراخ زندگی دارد. لباس اجباری، مشاوره‌ی اجباری، حتا رویای اجباری دارد. این‌جا سرزمین مجبورهاست. اما من هستم. فعلن می‌مانم کنار همه‌ی این‌ها و حتا فحش‌شان می‌دهم.
شاید هم روزی، دور یا نزدیک، توی راه طولانی تا فرودگاه، دل دل کنم برای همه‌ی آن‌ها که عزیزند و بروم.

* نام آهنگ Me Voy  یا  I am leaving از Yasmin Levi است. 


۶ نظر:

انیسا گفت...

نوشته هاتو خیلی دوس دارم....واقعا خوبن

انیسا گفت...

نمی دانم آنکس که می رود
می برد یا
آن کس که می ماند؟
خیالم جمع نمی شود
نمی دانم این منم که می روم و تویی که می مانی
یا این تویی که می روی و منم که می مانم ؟
به خدا جواب این همه سوال بی جواب در این چمدان جا نمی شود
این همه سوال و خیال و خاطره و بود و نبود
این همه من ، تو، ما
این همه
در چمدانم جا نمی شود

مریم گفت...

vaghti be onja beresi ke bayad beri toye rah ta forodgah o toye asemon delet bal bal mizane bebini onjai ke miri ye zendegie jadid besazi kojast. nemidonam shayad man ziadi del sangam.

علي گفت...

كم شدن آدمهايي كه "دوست دارن"وايسن

علي گفت...

كم شدن آدمهايي كه "دوست دارن"وايسن

F A R Y A D گفت...

مرا گر خود نبود این بند
شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان می گذشتم از تراز خاک سرد پست
جرم این است